ندای عشق

وبلاگی در زمینه ادبیات ایران و جهان به زبان های فارسی، فرانسه، انگلیسی؛ شامل: داستان، شعر، مقاله، عاشقانه ها، نقد و بررسی و...

ندای عشق

وبلاگی در زمینه ادبیات ایران و جهان به زبان های فارسی، فرانسه، انگلیسی؛ شامل: داستان، شعر، مقاله، عاشقانه ها، نقد و بررسی و...

بس صد افسوس که عشق مرا دروغین پنداشت

گفته بودم که تو خدای روی زمینم هستی

بارها و بارها و بارها

گفتم دوستت دارم

بارها و بارها و بارها

گفتم عاشقتم

بارها و بارها و بارها

و تو را برای خودت دوست دارم

بی هیچ انتظار خاصی

نه

تک انتظار کوچکی داشتم

گفته بودم بارها

احترام و ایمان به عشق و عواطف خود را خواستارم

گفتم که تا سر حد پرستش دوستت دارم

گفتم و گفتم و گفتم

و باز هم گفتم

که تو خدای روی زمینم هستی

و تو آن هنگام که گفتی که مرا غمخوار و هم راز خود میدانی

چنان روزنه ای در قلبم ایجاد کرده ای که از درون آن

عمق زیبایی های هستی را می دیدم

چنان محو وجودت شده بودم

که خویشتن از کف داده

در انتظار عشقی پاک و دستی گرم بی قرار بودم

و از داشتن این حس

سرشار لذت بودم

و مدام آرزوی وصال در سر می پروراندم

ولی درست در زمانیکه نیاز به دلجویی و حمایت عاشقانه ات داشتم

زمانیکه دوست داشتم همچون قدرت خدایی محکم و تکیه گاهی استوار

در مقابل ناملایمت های روزگار کنارم باشی

با سخنانی محکم، سرد و بی رحمانه

عشق میان مان را به خاک سپردی

خونسرد و بی تفاوت به تمام احساس متبلور شده در من

گفته هایی را به زبان آوردی

که با مرام و عشقی که مدعیش بودی

بس فاصله ها داشت

با هر سخنی

گلبرگی از غنچه بشکفته قلب مرا پر پر کردی

و عشق ایجاد شده در قلب مرا با دو دست خود

در قبرستان سرد و تاریک تنهایی ها دفن کردی

و انتظار وصال بی وفقه ام را که در من بی امان موج می زد

به سنگینی شب های تاریک سپردی

چند روز و چند شب گذشت

امید سرآمدن انتظار می رفت

ولی نه

انگار نه انگار که اندیشه ای از یاد من در گوشه ای از ذهن تو جوانه بزند

من که هیچ ...

هیچ حس زلالی به سراغت پر نکشید

عجیب بود

بی گمان سخت به گفته های خود ایمان داشتی و

و هیچ رغبتی برای به سرآمدن انتظار و

 سردادن نوای وصال نداشتی

آیا من هنوز غمخوار و هم راز تو بودم!

ولی بی امان قلب شکسته ام گواهی می داد

آن خدا می داند

از سر نهان دل من

از حس ناب عشق متلالی شده در عمق وجود من

نیک آگاه است

ولی اما من عاشق

در وهم و خیال، غرق در سکوت لحظه ها

انتظار را چنگ می زنم

انتظاری تلخ

اما انگار نه انگار

تمام لحظه ها آرام و آرام

در گوش خیالم زمزمه می کرد

که ...

بس صد افسوس که عشق مرا دروغین پنداشت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد