ندای عشق

وبلاگی در زمینه ادبیات ایران و جهان به زبان های فارسی، فرانسه، انگلیسی؛ شامل: داستان، شعر، مقاله، عاشقانه ها، نقد و بررسی و...

ندای عشق

وبلاگی در زمینه ادبیات ایران و جهان به زبان های فارسی، فرانسه، انگلیسی؛ شامل: داستان، شعر، مقاله، عاشقانه ها، نقد و بررسی و...

جملات انیشتین

1. این ممکن است که بتوان هر چیزی را به صورت علمی شرح داد،اما این بی احساس و بی معنی خواهد بود، درست مثل این که اگر شما سمفونی بتهوون را همچون یک موج نوسانی فشرده شرح دهید.

  

2. مسلما نیروی جاذبه هیچ مسئولیتی در قبال افتادن انسانها در عشق ندارد.

3. وقتی شما به مدت دو ساعت با زیبارویی می نشینید به نظر می رسد که دو دقیقه بر شما گذشته، ولی وقتی روی یک اجاق داغ برای دو دقیقه می نشینید گویی به نظر می رسد که دو ساعت بر روی آن نشسته اید " این نسبیت است ".

  

4. تخیلات بسیار مهم تر و با ارزش تر از دانش و دانسته ها هستند.

  

5.اشخاص مختلف به کمک تکلم می توانند تا حدودی تجربیات خود را با هم مقایسه کنند، از این راه نشان داده می شود که برخی ادراکات حسی اشخاص مختلف نظیر یکدیگر است،در حالی که برای ادراکات حسی دیگر چنین تناظری را نمی توان اثبات کرد. ما عادت داریم که آن دسته از ادراکات حسی را که بین افراد مختلف مشترک هستند و بنابراین ،تا حدودی،غیر شخصی هستند را، واقعی بدانیم.

6. در طول یک قانون ریاضی به یک واقعیت اشاره می شود ولی یقین وجود ندارد. در طول زمانی که یقین وجود دارد، کسی به واقعیت اشاره نمی کند.

  

7. گاهی اوقات ما بهای هنگفتی را برای هیچ می پردازیم.

  

ادامه مطلب ...

عزیز من! بیا متفاوت باشیم

نوشته : نادرابراهیمی؛داستان نویس معاصر  

 

همسفر! در این راه طولانی که ما بی‌خبریم
و چون باد می‌گذرد
بگذار خرده اختلاف‌هایمان با هم باقی بماند
خواهش می‌کنم! مخواه که یکی شویم، مطلقا
مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم
و هر چه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد
مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم
یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را
و یک شیوه نگاه کردن را
مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقه‌مان یکی و رویاهامان یکی.
هم‌سفر بودن و هم‌هدف بودن، ابدا به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست.
و شبیه شدن دال بر کمال نیست، بلکه دلیل توقف است
  عزیز من!
دو نفر که عاشق‌اند و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است، واجب نیست که هر دو صدای کبک، درخت نارون، حجاب برفی قله علم کوه، رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند.
اگر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که یا عاشق زائد است یا معشوق و یکی کافی است.
عشق، از خودخواهی‌ها و خودپرستی‌ها گذشتن است اما، این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست .
من از عشق زمینی حرف می‌زنم که ارزش آن در «حضور» است نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری.
  عزیز من!
اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یکی نیست، بگذار یکی نباشد .
بگذار در عین وحدت مستقل باشیم.
بخواه که در عین یکی بودن، یکی نباشیم..
بخواه که همدیگر را کامل کنیم نه ناپدید .
بگذار صبورانه و مهرمندانه درباب هر چیز که مورد اختلاف ماست، بحث کنیم ،اما نخواهیم که بحث، ما را به نقطه مطلقا واحدی برساند.
بحث، باید ما را به ادراک متقابل برساند نه فنای متقابل .
اینجا سخن از رابطه عارف با خدای عارف در میان نیست .
سخن از ذره ذره واقعیت‌ها و حقیقت‌های عینی و جاری زندگی است.
بیا بحث کنیم.
بیا معلوماتمان را تاخت بزنیم.
بیا کلنجار برویم .
اما سرانجام نخواهیم که غلبه کنیم.
بیا حتی اختلاف‌های اساسی و اصولی زندگی‌مان را، در بسیاری زمینه‌ها، تا آنجا که حس می‌کنیم دوگانگی، شور و حال و زندگی می‌بخشد نه پژمردگی و افسردگی و مرگ، حفظ کنیم.
من و تو حق داریم در برابر هم قدعلم کنیم و حق داریم بسیاری از نظرات و عقاید هم را نپذیریم.
بی‌آن‌که قصد تحقیر هم را داشته باشیم .
عزیز من! بیا متفاوت باشیم

- Julie L. -

L'amour réunit les coeurs qui s'aiment.

- David Viscott -

Aimer et être aimé, c'est sentir le soleil des deux cotés.

- Roy Croft -

Je t'aime non seulement pour ce que tu es
mais pour ce que je suis quand nous sommes ensemble.

- Antoine de Saint-Exupery -

Aimer, ce n'est pas regarder l'un l'autre,
c'est regarder ensemble dans la même direction. 

Trente ans passés

Trente ans passés sur le chemin des roses
C'était hier, pourtant tant de choses ont changé
La vie, les gens, nous, les choses
Des tas de souvenirs qu'il a fallu ranger

Depuis ce temps, chacune des heures
De toutes ces nuits, de tous ces jours
Je les ai vécues au jardin du bonheur
Où s'épanouissent les fleurs que l'on appelle amour

Avec le temps qui nous impose ses ingratitudes
Elles changent de nom et deviennent tendresse
Le coeur s'installe dans une douce quiétude
Et c'est sur la joue ou le front que parvient la caresse

Ce qui fut naguère, incendie flamboyant
Devient feu qui couve sous la cendre
Mais bien qu'assoupi, il est le plus brûlant
Et j'ai pour toi chérie, les pensées les plus tendres

- Jean Rossin -

A Mon Isis

 

A Mon Isis

Ho toi mon ange d'amour,
toi que jour après jour,
je regarde, j'embrasse, j'admire.

Ho toi mon ange d'amour,
que j'aime à te voir sourire.
Toi que j'aime plus, chaque jour,

Tu m'as apporté le bonheur.
Tu es ma joie, mon oxygène, ma vie.
Tu es mon printemps en fleurs.
Auprès de toi j'irradie.

Avec toi, je veux continuer
ce que nous avons commencé.
- Osiris -

مولانا : پنهان چو دل

ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم   
تو کعبه‌ای هر جا روم قصد مقامت می کنم

هر جا که هستی حاضری از دور در ما ناظری   
شب خانه روشن می شود چون یاد نامت می کنم

گه همچو باز آشنا بر دست تو پر می زنم   
گه چون کبوتر پرزنان آهنگ بامت می کنم

گر غایبی هر دم چرا آسیب بر دل می زنم   
ور حاضری پس من چرا در سینه دامت می کنم

دوری به تن لیک از دلم اندر دل تو روزنیست   
زان روزن دزدیده من چون مه پیامت می کنم

ای آفتاب از دور تو بر ما فرستی نور تو
   ای جان هر مهجور تو جان را غلامت می کنم

من آینه دل را ز تو این جا صقالی می دهم  
 من گوش خود را دفتر لطف کلامت می کنم

در گوش تو در هوش تو و اندر دل پرجوش تو  
 این‌ها چه باشد تو منی وین وصف عامت می کنم

ای دل نه اندر ماجرا می گفت آن دلبر تو را  
 هر چند از تو کم شود از خود تمامت می کنم

ای چاره در من چاره گر حیران شو و نظاره گر  
 بنگر کز این جمله صور این دم کدامت می کنم  

یه شب تو خواب

یه شب تو خواب وقت سحر

شهزاده ای زرین کمند

نشسته بر اسب سفید

می اومد از کوه و کمر

می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش

می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش

کاشکی دلم رسوا بشه؛ دریا بشه این دو چشم پر آبم

روزی که بختم وا بشه، پیدا بشه اون که اومد تو خوابم

شهزاده ی رویای من شاید تویی

اون کس که شب در خواب من آید تویی تو

از خواب شیرین ناگه پریدم

او را ندیدم دیگر کنارم به خدا

جانم رسیده از غصه بر لب

هر روز و هر شب در انتظارم به خدا

دیدم تو خواب وقت سحر

شهزاده ای زرین کمند

نشسته رو اسب سفید

می اومد از کوه و کمر

می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش

می رفت و آتش به دلم می زد نگاهش