Tu es ma petite fleur que j'ai tellement cherchée
Dans mon jardin secret je t'ai trouvé
J'ai prié dieu de ne plus nous séparer
Tu es une fleur rare et précieuse
Avec des formes tellement gracieuses
Et des capacités aussi nombreuses
Doté d'une intelligence hors du commun
Une personnalité de souverain
Et une volonté sans limite ni loi
Nous sommes lié par des liens magiques
Des liens nobles et magnifiques
Comme dans les histoires féeriques
Le jour ou je t'ai cueilli
J'étais totalement ébloui,
Par ta beauté infinie
J'espère que notre relation durera aussi longtemps
Que dieu la bénisse jusqu'à la fin des temps
Et avant de clore ce poème
Sache qu'à jamais, je t'aime
- Abada Walid -
Un doux baisé déposé
Sur tes lèvres sucrées
Une caresse remplie de tendresse
Une silhouette de déesse
Des yeux si éclatants
Un regard foudroyant
Des mains si douces
Et un coeur immense;
L amour de ma vie
Mes doux rêves de la nuit
Ma princesse d'aujourd'hui
Mon amour pour l'infini
Mon ange au paradis.- Gérard Nioche -
برای این که بتوانیم نقش ادبیات تطبیقی را در گفت و گوی تمدن ها باز نماییم، لازم است که تعریفی دقیق از ادبیات تطبیقی داشته باشیم، تا پس از آن بتوانیم نقش ادبیات تطبیقی را در گفت و گوی تمدن ها باز نماییم. ادبیات تطبیقی عبارت است از: «بررسی تاریخ روابط ادبی _ بین المللی ملت ها.» هرگاه دو ملت در زمینه های ادبی، تاریخی و اجتماعی از یکدیگر تاثیر پذیرفته باشند می توان به مطالعه مقایسه ای میان آثار پدید آمده در میان آن دو ملت پرداخت. مطالعه پیوند ادبیات ایران و عرب و بررسی جنبه های گوناگون آن یکی از مهم ترین شاخه های ادبیات تطبیقی است. بی هیچ مبالغه ای می توان گفت تاثیر متقابلی که از دیرباز میان ادبیات دو ملت ایران و عرب وجود داشته، میان ادبیات دیگر ملت های جهان شکل نگرفته است.
فواید ادبیات تطبیقی را در بعد ملی و جهانی می توان این چنین برشمرد:
1 _ غنی سازی و بارورسازی ادبیات خودی
2 _ آشنایی با فرهنگ ها و ادبیات های دیگر ملت های جهان
3 _ کاهش تعصبات قومی
4 _ یافتن ضعف های خویش
5 _ آشنایی با اندیشه و تفکر دیگر ملت های جهان
6 _ برقراری تعامل فکری و ادبی با سایر ملت های جهان
برگرفته از: نامه پارسی ، ش 50-51- پاییز و زمستان 88
چکیده: ادبیات تطبیقی مطالعة تاریخ روابط ادبی میان ملل مختلف جهان است. در این علم عناصر مشترک ادبیات کشورهای مختلف بررسی می¬شود؛ ادبیاتی که گاه ارتباط و شباهت میان آنها زیاد و زمانی نیز این شباهت تنها ناشی از تصادف است. درواقع ادبیات تطبیقی از زمانی شکل گرفته که ارتباط بین ملّتها گسترش یافته و رفت¬و¬آمدها افزونی یافته¬است.
ادبیات تطبیقی به¬عنوان پلِ ارتباطی میان کشورهای جهان، در برقراری یک صلح پای¬دار جهانی نقش بسیار مهّمی داشته¬است. سخن بایسته آنکه در شعر اردوی قدیم اصطلاحات و واژه¬های فارسی بیشتر به¬کار برده¬میشد، ولی امروزه نیز کلمات، تمثیل¬ها و اصطلاحات فارسی در شعر اردو رونقی تازه یافته¬است؛ چنان¬که شعر فارسی معاصر شاعران اردوی پاکستان، در بسیاری از قالبهای شعری و آرایه¬های ادبی، اعم¬از لفظی و معنوی، فنون عروض و قافیه در شعر اردو تداول یافته¬است؛ بنابراین شناخت جنبه¬های مختلف شعر و اختلاف ادبیات ملل دیگر گامی مؤثر در گفت¬وگوی تمدن و ایجاد رشتۀ ادبیات تطبیقی در دانشگاه¬ها است. ازجمله مواردی که در ادبیات به¬عنوان سؤال مطرح است، این است که آیا اقبال لاهوری از مولانا تأثیر پذیرفته¬است یا خیر؟ این خود یکی از جنبه¬های ادبیات تطبیقی است، یا این سؤال که در شعر معاصر، ن.م راشد و نیما تا چه¬اندازهای تحت¬تأثیر فعالیت¬های هنری و ادبی یک¬دیگر بودهاند، خود نیز جنبهای از جنبه¬های ادب تطبیقی را دربردارد.
کلیدواژه¬ها: ادبیات تطبیقی، ادبیات معاصر، ادبیات ملل.
Nos âmes sombres volaient dans le ciel
L,automne est venu mon hirondelle
Mon dieu qu'il est bon d'être heureux
Nos coeurs au chaud près de ce feu.
Tant de réconfort dans ton doux sourire...
Ta voix, ton corps appellent au plaisir
Ce plaisir intense qui ne s'achète pas
Mais qui se sème et se cultive pas à pas
Imaginer ton visage ivre de bonheur
Après la jouissance de nos deux corps
Eprouver ce sentiment d'amour fusionnel
Le seul qui un instant nous rend éternels
Ma belle, ton être tout entier est gracieux
Tel un diamant pur devant mes yeux
Un sortilège merveilleux nous entoure
Celui là se résume en un mot : Amour
- Didier Colomban –
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطان جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است
در مذهب ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
گوشم همه بر قول نی و نغمه چنگ است
چشمم همه بر لعل لب و گردش جام است
در مجلس ما عطر میامیز که ما را
هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است
از چاشنی قند مگو هیچ و ز شکر
زان رو که مرا از لب شیرین تو کام است
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است
با محتسبم عیب مگویید که او نیز
پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است
حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایام گل و یاسمن و عید صیام است
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آمون و درشتی راه او
زیر پا یم پرنیان آید همی
آب جیهون از نشاط روی دوست
خنگ ما را تا میان آید همی
ای بخارا شاد باش و دیر زی
میر زی تو میهمان آید همی
میر ماهست و بخارا آسمان
ماه سوی آسمان آید همی
میر سرو است و بخارا بوستان
سرو سوی بوستان آید همی
افرین و مدح سود آید همی
گر به گنج اندر زیان آید همی
امشب در سر شوری دارم
امشب در دل نـــــوری دارم
باز امشب در اوج آسمانــم
رازی باشد با ستارگانـــــم
امشب یکسر شوق و شورم
از این عالم گویـــــــــی دورم
از شادی پر گیرم که رســــــم به فلک
سرود هستی خوانم در بر حور و ملک
بر آسمانها غوغـــا فکنم
سبو بریزم ساغر شکنم
امشب یکسر شوق و شورم
از این عالم گویــــــــــی دورم
با ماه و پروین سخنــــی گویم
وز روی مه خود اثـــــری جویم
جان یابم زین شبها
ماه و زهره را به طـــــــرب آرم
از خود بی خبرم، ز شعف دارم
نغمـــــه ای بر لبها
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
تو گل سرخ منی
تو گل یاسمنی
تو چنان شبنم پاک سحری ؟
نه
از آن پاکتری
ای خدا آخرچه کس باورکرد
جنگل جانم را
آتش مهرتو خاکسترکرد
تو بهاری ؟
نه
بهاران از توست